نام کتاب:از بودن تا ماندن زینبیه و ثارالله
نویسنده:جعفر شیخ الاسلامی
* شایعهای که به حقیقت پیوست
شایعه بمباران میانه مدرسه زینبیه پس از بمباران حمام بلور میانه شدت گرفت و در شهر حالت اضطراری ایجاد کرد؛ این شایعه دهان به دهان میچرخید اما کسی باور نداشت، ما تردید نداشتیم چنانچه بار دیگر حمله هوایی صورت بگیرد، ممکن است ساختمان سپاه نیز هدف قرار گیرد و همین موضوع اهمیت وجود مدرسه زینبیه را کنار سپاه دو چندان کرد.
شهید محمدرضا عزیزی
دبیرستان زینبیه به دلیل قرار گرفتن در کنار ساختمان سپاه و چند مرکز دولتی دیگر از حساسیت خاص برخوردار است؛ روز یکشنبه 12 بهمن 1365 مدرسه روز عادی خود را آغاز کرد، آن زمان شهر ما فاقد هر گونه پدافند هوایی بود، این هم به دلیل کوچکی شهر میانه و نداشتن هیچ امتیازی از لحاظ نظامی، اقتصادی و صنعتی بود؛ اما آیا دشمن ما به دنبال این اهداف بود؟ یا قتلعام مردم بی دفاع شهرها؟!
شهید منصور شیخدری
در اتاق کارم نشسته بودم، تعدادی از برادران سپاه داشتند به پشت بام میرفتند، من هم به دنبال آنها رفتم، آقایان اصغر کریمزاده، محمدباقر کلانتری، اسکندرخان محمدی، منصور رضالو، منصور شیخدرآبادی و دونفر از سربازان سپاه و شهید شمس با یک اسلحه تیربار ژسه در مقابل ساختمان مدرسه زینبیه ایستاده و منتظر آمدن هواپیماهای دشمن بودند.
شهید ابراهیم شمس
از آنها سؤال کردم: «میخواهید چه کار کنید؟»، برادر محمدباقر کلانتری از جانبازان بود و یک پای خود را از دست داده بود، او پاسخ داد: «دیروز هواپیماهای عراقی خیلی پایین آمدند و به راحتی میشد آنها را هدف قرار داد و با همین تیربار سرنگونشان کرد».
دانشآموزان زینبیه در حیاط مدرسه داشتند بچههای سپاه را نگاه میکردند، از برق چشمهایشان میشد، فهمید آنها از اینکه میدیدند بچههای سپاه برای دفاع از آنها آمادهاند، خوشحال بودند.
* بچههای سپاه نمیخواستند مزاحم کلاس درس شوند
آقای رضالو، تیربار را مستقر کرد و محمدباقر با شهامت بسیار پشت آن ایستاد؛ منصور به او گفت: «چند گلوله شلیک کن تا امتحانش کنیم، ببینیم درست کار میکند یا خیر»؛ محمدباقر گرفت: «من آن را تعمیر کردم، اگر این کار را انجام دهیم ممکن است آرامش بچهها را به هم بزنیم و برای کلاس درسشان مزاحمت ایجاد کنیم».
شهید محمدباقر کلانتری
آنها منتظر هجوم دشمن بودند و من هم از پشتبام آنها را نگاه میکردم، در همین لحظه وضعیت قرمز شد و آژیر خطر به صدا درآمد؛ وارد اتاقم شدم، یکی دو دقیقه طول نکشید که هواپیماهای بعثی در آسمان دیده شدند، آنها یک دور نمایشی گرد شهر زدند و بعد تقسیم شدند؛ یکی از آنها به سمت مدرسه حملهور شد، صدای جیغ و فریاد کمک دخترهای زینبیه به گوش میرسید؛ محمدباقر اقدام به شلیک کرد تا خلبان را بترساند و هواپیما را متواری کند، چند گلوله شلیک کرد و به یکباره اسلحه از کار افتاد.
* دست و پای قطع شده دختران در حیاط سپاه
چند لحظه بعد هواپیما به راحتی خود را پایین کشید و درحالی که خلبان به خوبی میتوانست دانشآموزان را در حیاط مدرسه ببیند، آنجا را آماج بمب و راکد کرد. اولین راکد به پشت بام سپاه اصابت کرد و هفت نفر از برادران سپاه به شهادت رسیدند؛ همزمان دبیرستان مورد هدف قرار گرفت، من در کنج اتاقم پناه گرفتم و از پنجره به بیرون چشم دوخته بودم؛ از آسمان به حیاط سپاه چیزهایی فرو میریخت؛ بمباران که خاتمه یافت به حیاط رفتم و دیدم دست و پای قطع شده دختران در حیاط پراکنده است.
علاوه بر این تمامی برادران سپاهی که برای دفاع از زینبیه رفته بودند با انفجار راکد تکه تکه شدند و پارههای بدنشان در ساختمان اطراف پراکنده شده بود؛ در محوطه سپاه یک جانباز قطعنخاعی داشتیم به نام «جواد عبدیپور» روی ویلچر نشسته بود و در لحظه بمباران نمیتوانست برای خود جانپناهی پیدا کند، همان طور در وسط حیاط مانده بود، برای اینکه تنها نباشد، عدهای هم به طرفش دویدند؛ هواپیما پس از بمباران زینبیه، شروع به تیرباران مردم کرد، یک دور زد و با سپاه رسید و حیاط سپاه را به گلوله بست اما خوشبختانه کسی آسیب ندید.
* حجب و حیای دانشآموزان زخمی
موج انفجار گیج و منگم کرده بود؛ از سپاه خارج شدم و طرف زینبیه رفتم؛ دختران زینبیه را میدیدم که هراسان و وحشتزده از مدرسه خارج میشدند؛ شدت موج گرفتگیام به قدری بود که همه آنها را به صورت مجسمه متحرک میدیدم. گیج شده بودم و از خودم پرسیدم: «اینها کی هستند، این مجسمهها را کِی به اینجا آوردند، این مجسمهها اصلاً چطوری راه میروند؟!».
تا دقایقی همین احساس را داشتم، تا اینکه آرام آرام بهتر شدم و فهمیدم مجسمهای در کار نیست اینها دانشآموزان مدرسه زینبیه هستند که اینگونه به خاک و خون کشیده شدهاند.
مدرسه زینبیه شهر میانه بعد از بمباران
دختران بدون چادر و مقنعه در حال فرار بودند؛ برخی زخمی و برخی شهید شده بودند؛ اجساد بیسر، بیپا، شکمهای دریده شده، پیکرهای سوخته و جزغاله شده، چادرهای پارهپاره این سو و آن سو گسترده که فرش حیاط زینبیه شده بود، کفشهای بدون صاحب و خلاصه مظلومیت و معصومیت آنان در قتلگاه زینبیه.
وقتی برای کمک به مجروحان رفته بودم، تعدادی از دانشآموزان کنار دیوار مدرسه افتاده بودند، جراحتهای آنان چشمگیر بود، وقتی رفتیم به آنها کمک کنیم، گفتند: «شما مثل برادرهای ما هستید، اما خواهش میکنیم به ما دست نزنید، همین طور میمانیم تا خانمها بیایند و کمکمان کنند».
یکی از آنها خونریزی شدیدی داشت، گفتیم: «شما وضع خطرناکی دارید، اجازه بدهید که کمکتان کنیم» او گفت: «هر گاه بیهوش شدم مرا ببرید، اما الان که خودم همه چیز را میبینم کاری با من نداشته باشید» همان موقع فریاد زدم و از چند نفر از زنان تقاضا کردم تا به زخمیها کمک کنند.
* تلاش برای جمعآوری پیکر شهید خانمحمدی
همان روز پدر و مادر شهید «اسکندر خانمحمدی» به سپاه آمدند تا سراغ پسرشان را بگیرند، من خجالت کشیدم که خبر شهادت فرزندشان را بدهم، چون برادر اسکندر هفته گذشته به شهادت رسیده بود، روز 12 بهمن به همراه چند نفر دیگر از برادران سپاه برای آوردن اسکندر به خانهشان رفته بودیم و و ساعتی بعد اسکندر در سپاه شهید شد؛ در حالی که پدر و مادرش هنوز شب هفت آن یکی فرزندش را سپری نکرده بودند، چگونه میتوانستیم خبر شهادت این یکی را بدهیم.
شهید اسکندر خانمحمدی
گفتم که او مجروح شده و به تبریز بردهاند؛ اما بالاخره خبر شهادت وی را 2 روز بعد به آنها گفتم؛ در این 2 روز تلاش کردم تا تکههای بدن اسکندر را از روی پشت بام و حیاط جمعآوری کنم، پاهای او را از روی پشت بام سپاه و میان باغچهای که درخت در آن بود، پیدا کردم؛ چون دوستان خیلی نزدیکی باهم بودیم، دیده بودم که انگشت پاهای اسکندر روی هم سوار بودند، مقداری از دل و روده هم به شاخههای درختی که در حیاط سپاه بود، آویزان شده و معلوم نبود برای پیکر کدامیک از شهدا بود.
خلاصه تکههای بدن شهید اسکندر را از نقاط مختلف جمعآوری کردیم و پس از تشییع در گلزار شهدای میانه به خاک سپرده شد.
شهید اصغر کریمزاده شهیدی که دو مزار دارد
* تکههای بدن شهید کریمزاده را 4 روز بعد پیدا کردم
پاهای شهید اصغر کریمزاده را هم جمعآوری کردیم، دیدیم که یکی از پاهایش نیست؛ آن روز هر چه گشتیم، پیدا نکردیم، همان جنازه را به شهرستان مرند زادگاهش فرستادیم، 4 روز بعد پای اصغر را پیدا کردم، آن را برداشتم، شستم و داخل پارچهای سفید گذاشتم و در گلزار شهدای میانه کنار مزار شهید آبینژاد دفن کردم، در میان آن چند نفر تنها «منصور رضالو» شدیداً مجروح شد و جان سالم به در برد.
آن روز صبح، كسى كه زيارت عاشورا مى خواند، توسلى پيدا كرد به امام رضا(ع). شروع كرد به ذكر مصائب امام هشتم و كرامات او. مى خواند و همه زار زار گريه مى كرديم. در ميان مداحى، از امام رضا طلب كرد كه دست ما را خالى برنگرداند، ما كه در اين دنيا هم خواسته و خواهشمان فقط باز گردان اين شهدا به آغوش خانواده هايشان است و...
***برای دیدن ادامه ی این مطلب به پشت سنگر (ادامه ی مطلب) مراجعه فرمایید***
منبع:شهیدان زنده اند
♥♥♥♥
در دهه کرامت هر روز با خاطراتی از زائرین حرم حضرت معصومه و حرم حضرت امام رضا (ع) منتظر شما هستیم
♥♥♥♥
منبع:عاشقانه ها
روز دختر برای دختر های ایران و تولد حضرت معصومه بر همه ی آنها مبارک.
بیاید در این روز فرخنده با شهدای دختر دانش آموز میانه(شهدای زینبیه و ثارالله)تجدید پیمان کنیم و با خواندن زندگی نامه ی آنها والگو گرفتن از شهدا نوع صحیح زندگی کردن را یاد بگیریم و به آیندگان انتقال بدهیم.
قصه اینجاست چه اندازه کبوتر باشی ...
امام خامنه ای (مدظله العالی) :
یاد نوباوگان شهید دبیرستان دخترانه ی زینبیه
این گل های پرپر انقلاب اسلامی
به مقاومت دلاورانه ملت ما رنگ مظلومیت جاودانه بخشید
و چهره زشت دشمنان انقلاب اسلامی را از همیشه نمایان تر ساخت.
عشق است بر آسمان پریدن...
هوالمنتقم
ظاهرا می گوییم آقا می آید ، ولی در حقیقت ما به خدمت حضرت می رویم.
ما به پشت دیوار دنیا رفتیم و گم شدیم .
باید از پشت دیوار بیرون بیاییم تا ببینیم که حضرت از همان ابتدا حاضر بودند.
به راه بیاییم تا از راه بیاید.
تلاطمات و ناآرامی هایی که در روزگار ما در سراسر عالم بروز نموده است حاوی بشارت بزرگی است.
منبع:عاشقانه ها
سلام رزمندگان عزیز.
یک خبر کوتاه در مورد طرح ولایت دانش آموزی استان آذربایجان شرقی دارم.
در این طرح دانش آموزان استان در برنامه های زیادی شرکت کردند که از برنامه های این طرح میتوان اشاره نمود به:شبی با شهدا ، کلاس های توجیهی حلقه های صالحین ، شنا ، کوه پیمایی ویا حضور و سخنرانی امام جمعه ی تبریز حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا شبستری و ...
این برنامه ها از برنامه های مهم بسیج دانش آموزی است که از نظر من دانش آموزان در این برنامه از تمامی گناه های دنیوی فاصله میگیرند و به خدا نزدیک میشوند.
عزیزان در این طرح برنامه ها و داستان های زیادی بود که من نمی توانم آنها را بنویسم انشا الله از طریق عکس ها بتوانم این مطالب را برای شما باز گو کنم.
***برای دیدن عکس های طرح ولایت به پشت خاکریز ( ادامه ی مطلب ) مراجعه فرمایید.***
[ ادامه مطلب ]کاربران (رزمندگان) عزیز در بخش سنگر فرمانده ی سایت (انجمن) قولی که داده بودم عملی شد و من برای رزمندگان (کاربران ) درجه تعیین کردم و رزمندگان با فعالیت خود در این سایت و انجمن میتوانند ارتقاع درجه پیدا کنند.
درجه های موجود در سنگر فرماندهی
توجه:(البته اون شخصیت هایه غیر معروفی که توش میبینین اون آقا و خانوم ها اونا رو فاکتور میگیرم نه اونا بنده خداها یه دروغی بهشون گفته شد اونام باور کردن، اونا تقصیری ندارن، اصل رئیسای مرحله آخر بازین.)
دشمنی غرب با ادیان آسمانی و به خصوص اسلام، موضوع تازه ای نیست و سالیان سال است که در فیلمهای هالیوودی و غیر هالیوودی شاهد تاخت و تاز و توهین آنها به این دین مقدس و پاک هستیم. جدیدترین نمونه این توهین ها و هتاکی ها هم ساخت فیلم موهن کارگردان اسرائیلی-آمریکایی است که خشم یک میلیارد مسلمان در سراسر جهان را برانگیخته و احساسات آن ها را جریحهدار کرده است. اما در این بین، در بخش دیگری از رسانههای غربی، توهینهایی به خداوند یکتا، ساحت مقدس انبیاء الهی، ائمه اطهار و کتب آسمانی در حال انجام است که چندان به چشم نیامده و از دیدهها پنهان ماندهاند. توهینهایی که در بازیهای رایانهای غربی به مقدسات صورت میگیرد، نه تنها خشم و انزجار مسلمانان را به همراه نداشته، بلکه متأسفانه خیلی از این بازیها زینت بخش اوقات فراغت جوانان مسلمان نیز شدهاند!! عدم شناخت و اطلاع مسئولین و خانواده ها از محتوای بازیهای رایانهای و کم اهمیت دانستن این مقوله، باعث شده تا هتاکیها در این رسانه فراگیر، ادامه یابد و روز به روز شاهد ساخت بازیهایی با سوژه توهین به مقدسات باشیم. باید توجه داشت که غرب در حال برنامهریزی برای از بین بردن قبح مقدسات در میان جوانان مسلمان است تا نسل بعد (جوانانی که در آینده حاکمیت کشورهای اسلامی را در دست خواهند داشت) نسبت به تعصبات دینی که مانعی جدی بر سر راه نفوذ غرب خواهد بود، بی تفاوت باشند و زمینه نفوذ هر چه بیشتر غرب به ممالک اسلامی و غارت منابع آن ها را فراهم نماید.
**کاربران برای دیدن ادامه ی مطالب به پشت خاکریز ( ادامه ی مطلب) مراجعه فرمایید**
[ ادامه مطلب ]بسم الله الرحمن الرحیم
لای لای ای جبهه لرین یورقونی ای خسته جاوانلار
لای لای ای جوانان خسته ی جبهه
****
لای لای ای شهد شهادتن ایچیب کامه چاتان لار
لای لای ای جوانانی که شهد شهادتنوشیدید و به آروزتون رسیدید
****
خوش یاتین یاخشی یاتیب سیز یاخشی دنیان آتیپ سیز
راحت بخوابید خوش بخوابید که دنیارورها کردید
****
خوش یاتین یاخشی یاتیپ سیز یاخشی دنیانی آتیپ سیز
راحت بخوابید خوش بخوابید که دنیارورها کردی
****
آنالار داغی سهندین داغی تک بیرجه داغ اولدی
داغ مادران شهدا اندازه ی کوه سهند شد
****
آنالار داغی سهندین داغی تک بیرجه داغ اولدی
داغ مادران شهدا اندازه ی کوه سهند شد
****
چوخلو بللرد بوکولدی
کمرهای زیادی از غمتون خم شد
****
قره بیرچکلر اق الدی
موهای سیاه زیادی از انتظارسفید شد
****
دووزدی سس سیز یارالاندیز
درست بدون صدا شهید شدید
****
سو وآ باتیز قانیز آخدی
تو آب افتادید و ازتون خون اومد
****
گوی قانیز اخسادا آخساسین
بذار خونتون در راه اسلام جاری بشه
****
اجنبی باخسادا باخسین نه قدر جسمیده جان وار نه قدر قولدا توان
وار نقدر داماردا قان وار داها چخماز یادمزدان
****
زندگی با مهدی برای او یک خواب بود
خوابی کوتاه و شیرین در بعد از ظهربلند تابستان جنگ
فقط خاطره هایش ، آن چیزها که آدم بعدا یادش می افتد و حسرتش را می خورند باقی می ماند
شاید همه این مدت خواب او را می دیده
از آن خوابهایی که وقتی آدم میبیند توی خواب هم میخندد
خوابی غیر منتظره
خواب زندگی با یک فرشته
*تولد : 18 مهر 1338
شهادت: 31 خرداد 1361*
برای شادی روح بلند و پر فتوحش صلوات
ستاره های دیروز ستاره های امروز
پلاک زخمی تان را بر گردن گمشدگان رمل های داغ گناه بیندازید؛
شاید بوی خون به ناحق ریخته شما، ما را به سوی حق بکشاند؛
نامی شود که رازهای مگو را به ما بیاموزد.
با گلوی زخمی و لبهای خشکیده تان!
ما را به شلمچه بخوانید تا بیاموزیم عشق را،
درسال 42در خانواده ای مستضعف از نواده ی زهرای اطهر س که نسبش به علامه و محدث بزرگ سید نعمت الله جزایری که در نزدیکی خرم آباد به نام جایدر مدفون واز نواده ی امام هفتم حضرت موسی ابن جعفر ع میباشد،دراهواز متولد شد.
وی به علت این که نتوانست درس را ادامه دهد،در سنین طفولیت به شغل صافکاری پرداخت،تا اینکه در سن 14سالگی که مصادف با پیروزی انقلاب اسلامی بود توانست در انقلاب نقش اجداد طاهرینش را که در دفاع از دین مقدس اسلام بود،خدماتی انجام دهد.
و بعد از کار روزانه بصورت نیروی بسیج در ستاد مقاومت شهید مطهری شبانه از حریم جمهوری اسلامی پاسداری کند.
به ادامه مطلب مراجعه نمایید...
[ ادامه مطلب ]طلائيه محل شهادت سردار خيبر شهيد همت، برادران باكری و قطع شدن دست شهيد خرازی است و عملياتهای مهم بدر و خيبر در آن واقع شد اولين خاكی بود كه عراق گرفت و آخرين خاكی بود كه ول كرد!
قدم به قدم خاك طلائيه خون شهيدی ريخته شده و تو نميتوانی جايی قدم بگذاری و با اطمينان بگويی اينجا كسی شهيد نشده! پس خلع نعلين ميكنی و پابرهنه بر خاك مقدسی قدم مينهی كه فقط ملائكه می دانند آنجا شهيدان با خدا چه سودايی كردند...
طلائيه چه حس غريبی داری... دلم برايت تنگ می شود...
چفیه یعنی باز گمنامی شهید
از شهیدستان گمنامی رسید
گرچه نامش از زبانها دور بود
استخوان پیکرش پر نور بود
چفیه را سنگر نشینان دیده اند
چفیه را گلها به خود پیچیده اند
چفیه امضای گل آلاله هاست
چفیه تنها یادگار لاله هاست
چفیه رو انداز گلها بوده است
طایر پرواز دلها بوده است
چفیه تار و پود اشکی بی ریاست
مرهم زخمان شیر کربلاست
چفیه را زهرا(س)به گلها هدیه کرد
چفیه را اشک شهیدان چفیه کرد
چفیه ها بوی شهادت می دهند
بوی دوران شرافت می دهند
چفیه یعنی باز گمنامی شهید
با هزاران ناز عطرش می رسید
عطر گمنام عطر یاس ساقی است
چفیه هم مانند چادر خاکی است...
خدایا
آسـمـونـت مـتـری چـنـد ؟
زمـیـنـت دیـگـه بـوی زنـدگی نـمـیـده ... خدایا
● ● ● ● ● ● ● ●
ای شـهـیـد !
هـر روز میخـوانـمت ... چـه جـوابـم گـویی ... چـه نـگویی ...
ای آنـکـه " عـنـد ربـهـم یـرزقـون " را بـرای تـو گفتـه اند ...
لقمـه ای بـرای روح ِ گرسنـه ام میـگیری ؟؟؟
● ● ● ● ● ● ● ●
فـهمـیده ام
قـیـمـت آدمـها
بــه آن چیـزی است
کــه بــه خـاطـرش آهــــــ میـکشـند
دوســـتان !
بدانید کربـــلا همچنان باقیـــســت ...
● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●
خاطرات یک سرباز عراقی
یه پسر بچه رو گرفتیم که ازش حرف بکشیم.
آوردنش سنگر من. خیلی کم سن و سال بود.
بهش گفتم: « مگه سن سربازی توی ایران هجده سال تمام نیست؟
سرش را تکان داد. گفتم: « تو که هنوز هجده سالت نشده! »
بعد هم مسخره اش کردم و گفتم: « شاید به خاطر جنگ ، امام خمینی کارش به جایی رسیده که دست به دامن شما بچه ها شده و سن سربازی رو کم کرده؟ »
جوابش خیلی من رو اذیت کرد. با لحن فیلسوفانه ای گفت:
« سن سربازی پایین نیومده ، سن عاشقی پایین اومده.»
یکی از فرماندهان نیروی دریایی روسیه از برگزاری مانور مشترک بین نیروی دریایی ایران و روسیه در نیمه دوم سال جاری میلادی خبر داد.
به گزارش نکته نیوز ” نیکولای یاکوبوفسکی” معاون فرمانده نیروی دریایی روسیه در دریای خزر این موضوع را پس از دیدار با فرمانده ایرانی ناو گروهی که اخیرا برای نخستین بار اجازه یافتند با عبور از رود ولگا به بندر آستاراخان روسیه بروند،بیان کرد.
نخستین مانور مشترک نیروی دریایی ایران و روسیه در دریای خزر در سال ۲۰۰۹ و با حضور بیش از ۳۰ ناو برگزار گردید.
در ۲۱ آوریل سال جاری نیز گروهی از ناوهای روسی برای نخستین بار در بندر عباس ایران پهلو گرفتند.
روابط ایران و روسیه پس از انقلاب اسلامی و همزمان با فاصله گرفتن ایران از کشورهای غربی ، رو به گرمی گذاشت و تهران و مسکو هم اینک در بسیاری از موضوعات منطقه ای از جمله جنگ داخلی سوریه در موضع مشترکی قرار دارند.
در سال های گذشته جمهوری اسلامی ایران استراتژی توسعه حضور دریایی در آب های آزاد بین المللی را در دستور کار خود قرار داده است.
فرماندهان دو ناو ایرانی که برای نخستین بار اجازه یافته اند با عبور از رود ولگا به بندر آستارا خان روسیه بروند، در جریان بازدید خود از این بندر روسیه از برخی تاسیسات نظامی و بندری روسیه بازدید و با همتایان روس خود دیدار می کنند.
بسم رب الشهدا و الصدیقین
بعضی صبحهای زود، پیامبر از خانه بیرون میرفت تا به کارهای مردم رسیدگی کند یا به بازار میرفت تا نان یا خرمایی تهیّه کند و به خانه بیاورد. در راه، پشت در خانه، نگاهش به آشغالها، خاکروبهها، غذاهای فاسد و میوه های گندیده میافتاد. بوی بدآنها فضای پاک صبح را آلوده میکرد؛ آن گاه نگاهش به ابولهب میافتاد. خانهاش از خانه آنها دور نبود. او را میدید که میخندد و با شیطنت به خانه میرود.
ابولهب مرد ثروتمند مکه بود. از راه ربا خواری و نزول خواری ثروت زیادی به دست آورده بود. خانه بزرگ و باشکوهی داشت. غلامان و کنیزان فراوانی به فرمانش بودند.
او و همسرش، « ام جمیل» هر روز، آمدن و رفتن پیامبر را زیر نظر داشتند. ابولهب در کوچهها به دنبال پیامبر راه میافتاد. هرگاه پیامبر با کسی گفت و گو میکرد، زود خودش را آنجا میرساند و با صدای بلند میگفت: «او دروغ میگوید! او پیامبر نیست. به سخنانش گوش ندهید. حرفهایش را باور نکنید!».
آن روز مردم در مغازهها و خانهها ایستاده بودند. کوچهها و راهها شلوغتر از همیشه بود. مردم چیزهایی را با یکدیگر میگفتند. عده ای هم میشنیدند و سر تکان میدادند؛ انگار همه منتظر حادثه ای بزرگ بودند؛ اما ابولهب از همه چیز بی خبر بود.
پیامبر همه اینها را میدید، میشنید و صبر میکرد.
ام جمیل هم بیکار نمیماند. به بیابان میرفت. در میان بوتهها میگشت. تیزترین خارها را جدا میکرد. با ریسمانی از لیف خرما میبست. به گردن میانداخت و با خود به شهر میآورد و هنگام شب در راه میریخت؛ همان راهی که پیامبر از آنجا به خانهاش باز میگشت.
بعضی از خارها به پای پیامبر فرو میرفت و پیامبر با پای مجروح به خانه میرسید. سوزش خارها را احساس میکرد. خارها را از پای در میآورد و برای هدایت آنها دعا میکرد.
دشمنی آنها با پیامبر از یک روز صبح شروع شد. روزی که ابولهب و همسرش مثل همه مردم شنیدند که محمد خود را فرستاده خدا میخواند. به مردم میگوید آیههایی از آسمان بر او نازل میشود. فرشته ای به نام جبرئیل آن آیات را بر او میخواند و آنها را به برادری دعوت میکند. بین انسانهای سیاه و سفید فرقی نمیگذارد. آدمهای ثروتمند و فقیر برایش فرقی ندارند. به مهربانی کردن به زیردستان و غلامان فرمان میدهد. از دروغ گویی و سخن چینی بدش میآید. به مردم میگوید: «با همسرانشان مهربان باشند، آنها را نزنند و حرف زشت و دشنام ندهند. دست خالی به خانه برنگردند. برای همسران و فرزندانشان هدیه بخرند و با دستانی پر به خانه بروند».
مردم حرفهای پیامبر را میشنیدند و دسته دسته ایمان میآوردند؛اما عده ای که ابولهب هم با آنها بود،با او دشمن شدند. آنها دوست داشتند هر کاری که میخواهند بکنند. غلامان و خدمتکاران را شکنجه دهند، آدمها را خرید و فروش کنند. دخترها را زنده به گور کنند. وقتی به کسی پول قرض میدهند، چند برابر آن را پس بگیرند. هر روز که میگذشت تعداد زیادی از غلامان و بردگان به پیامبر ایمان میآوردند و دیگر از فرمانهای اربابانشان اطاعت نمیکردند. خدا را عبادت میکردند و بتهای چوبی و سنگی را دور میانداختند. همه این کارها ابولهب را خشمگین میکرد.
یک روز ابولهب از خانه بیرون آمد. کسی نمیدانست چه فکری در سر دارد؛ اما نزدیکان او میدانستند که او برای آزار دادن پیامبر نقشه تازه ای کشیده است.
ابولهب نمیدانست که خدا فکرهای او را میداند. او نمیدانست خداوند پیامبرش را چقدر دوست دارد. وقت آن بود که خداوند سزای کارهای ابولهب را بدهد.
آن روز مردم در مغازهها و خانهها ایستاده بودند. کوچهها و راهها شلوغتر از همیشه بود. مردم چیزهایی را با یکدیگر میگفتند. عده ای هم میشنیدند و سر تکان میدادند؛ انگار همه منتظر حادثه ای بزرگ بودند؛ اما ابولهب از همه چیز بی خبر بود. آرام آرام خود را به مردم رساند و نزدیک آنها ایستاد. با آمدنش همه ساکت شدند. انگار میخواستند چیزی را از او پنهان کنند. یکدفعه از میان جمعیت صدایی برخاست. مردی با صدای بلند، سخنانی را خواند که برای ابولهب تازگی داشت. سخنانی را که فرشته وحی بر پیامبر نازل کرده بود.
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرحیمِ
تَبَّت یَدَا أبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ(۱) مَا أغنَی عَنهُ مَالُهُ وَ مَا کَسَبَ(۲) سَیَصلَی نَاراً ذَاتَ لَهَبٍ(۳) وَامرَاتُهُ حَمَّالَهُ الحَطَبِ(۴) فِی جِیدِهَا حَبلٌ مِّن مَّسَدٍ(۵)
۱٫ بریده باد دستان ابولهب، بریده باد! ۲٫ مال و ثروت او، سرمایه و سودهای او در جهان دیگر به درد او نمیخورد (او را از رفتن به آتش دوزخ باز نمیدارد.) ۳٫ به زودی او در آتش در میآید، آتشی که زبانه میکشد و شعلههایش بالا میرود. ۴٫ همسرش هم (به دنبال او به آتش درمی آید). ۵٫ او که بر گردنش ریسمانی آویخته و خارها را به گردن میکشد.
ناگهان خون در صورت ابولهب دوید. رگهای گردنش باد کرد و از خشم خواست فریاد بکشد. دیگر نتوانست آنجا بماند. او دیگر نمیتوانست در مکه بماند. هر جا میرفت حس میکرد حتی کودکان و غلامان سوره مسد را میخوانند و به او وعده آتش میدهند.
درسهای سوره
خداوند به ما دست داده است؛ تا از ناتوانایان دستگیری کنیم.
تا با آدمهای خوب دست دوستی و همکاری بدهیم.
تا دست محبت و نوازش بر سر یتیمان بکشیم.
تا با نوشتن خوبیها، مردم را به خوبیها دعوت کنیم.
تا با دست و بازویمان کار کنیم و از درآمد و سودمان به کسانی که توان کار کردن ندارند کمک کنیم.
مردان و زنانی که با دستانشان این کارها را کنند به بهشت خواهند رسید و نتیجه کارهای خوبشان را در این دنیا و آن دنیا خواهند دید. اما اگر مرد و زنی (مثل ابولهب و همسرش) از دستان خود درست استفاده نکنند، از مردم فقیر دستگیری نکنند، ثروت و سودشان را در راه های بد مصرف کنند… مورد نفرین خداوند قرار میگیرند. ثروت و سرمایهشان هم هر چقدر زیاد باشد نمیتواند آنها را از مرگ و افتادن در آتش نجات دهد.
اینها، بخشی از درسهایی است که ما از سورهی مسد میگیریم.
دوباره سوره را بخوان. ببین آیا درسهای دیگری میتوانی از این سوره بگیری؟
سرود سوره
ثروتش بسیار و سودش بی شمار
همسرش در معرکه آتش بیار
توی باغ زندگی یک گل نکاشت
صرف باطل کرد هر ثروت که داشت
گل نداد و بوته ای چون خار شد
خارها آتش شد و بسیار شد
عاقبت در آتش سوزان فتاد
همسر و ثروت به او سودی نداد
رفته بودی کاش در راهی درست
سوره «تبت یدا» نفرین به توست
هر دو دستانت ز تن بادا جدا
چون جدا کردی خودت را از خدا
کاربران عزیز ایمیل سایت شهدای دانش آموز میانه افتتاح شد،یعنی شما می توانید در این سایت ایمیل مخصوص خود سایت را ایجاد کنید.مثلاname@saralah.tk
توجه : چون کد نویسی ایمیل بسیار مشکل بو من نتوانستم وارد کردن مشخصات را در سایت قرار بدم فقط برای ایجاد ایمیل نام کاربری(username) و پسورد را به وسیله ی تماس با فرمانده (تماس با ما) برای ما ارسال کنید .وشما می توانید بعد از ایجاد ایمیل رمز خود را تغییر دهید.
همسر شهید باقری می گوید :
در اولین دیدارمان ابتدا ایشان حرف زدند و گفتند : « اسم من حسن باقری نیست ، من غلام حسین افشردی هستم . به خاطر این که از نیروهای اطلاعاتی جنگ هستم مرا به نام حسن باقری می شناسند.»
این اولین صداقتی بود که از ایشان دیدم و روی من خیلی اثر گذاشت . در صدای پخته اش صداقت موج می زد .
منبع:شلمچه
اشاره: نامه ای که تقدیم کاربران محترم می شود، دل نوشته ای است تکان دهنده از همسر سردارشهید حجت نعیمی(فرمانده اطلاعات و عملیات محور 1 لشکر ویژه 25 کربلا) که عظمت صبوری زنان ایران اسلامی را به تصویر می کشد که چگونه در مقابل سختی ها، صبر را همانند اسوه ی مقاومت حضرت زینب (س) در پیش گرفتند.
آقا حجت! خودت هم می دانستی که تو، گلی سرخ از گل های بهشتی! بارها تو را می دیدم که چگونه می خواهی درب زندگی که در آن حبس بودی را با شهادتت باز کرده به ملکوت سفر کنی...!حجت جان! تو رفتی و آن چه که برایم باقی گذاشتی، گل واژه های خاطراتت هست که تسلای دلم می باشد اگر چه هنوز رفتنت را باور ندارم و هر روز تنگ غروب، نگاهم را به در خانه می دوزم که شاید تو را با آن لبخند همیشگی ات ببینم که از غربت درآمدی و پای بر عمق وجودم گذاشتی
آقا حجت! سلام، اگر بگویم از روح و جسمت خبر ندارم حرف صوابی نزده ام! چون بارها وقتی به دیدنم می آیی از مکانی سبز و هودج های نور سخن می گویی! و گلخنده بر لبانت نقش بسته است!
و من می دانم که روح ستبرت از ملکوت به دیدارم می آید! و جسم مطهرت الان سبزینه هورالعظیم است. اگر چه پس از تو یارانت، هم رزمانت به من گفته اند که آب های هور گهواره شهادت تو گشتند! اما با خودم می گویم نکند روح و جسم ات در کنار هم باشند و روزی چشمان پرانتظارم به دیدنت سبز شود.
شوهرم! یادم نمی رود که چگونه بر قبله گاه عشق تمام قامت می ایستادی و نماز شب می خواندی. آن قدر سجده های آخر تو طولانی می شد که من گمان می بردم خوابت برده است! و حتی یک بار از سر عطوفت بر این حالت معنوی تو آن قدر در تعجب شدم که وقتی شانه هایت را تکان دادم به جای تکان خوردن شانه هایت، دستانم لرزید!
ناگهان صدای العفو العفو تو مرا بر سرزمین جایم میخکوب کرد!
آقا حجت! همرزمانت از شجاعت تو برایم زیاد گفته اند. آن ها به من گفته اند که تو چون کوه، در مقابل دشمن می ایستادی! نه تنها هرگز خسته نمی شدی بلکه خستگی را خسته می کردی!
همدم عزیزم! آن روز که با تو بر سفره عقد نشستم و به این سنت نبوی پای بند شدم می دانستم که عروس تو در دنیا من نیستم بلکه عروس واقعی تو شهادت است! اما چه کنم با این که می دانستم تو اهل ملکوتی اما مهرت، محبت ات آن قدر در خانه دلم نشست که همان لحظات کوتاه و معنوی با تو بودن را، برای ذخیره آخرتم غنیمت دانستم.
دلبندم! اگر تو پرواز کردی به حقت رسیده ای و من از این که تو به حقت رسیده ای خوشحالم!
هر وقت یاد تو را در سرزمین دلم زنده می کنم برای این که در دل بی قرارم تسکینی بیابم برمزار هم رزمانت یعنی حاج حسین بصیر و محمد حسن طوسی می نشینم و از آن ها با اشک دیدگانم از تو سراغ می گیرم، چون معتقدیم شهیدان را شهیدان می شناسند!
نعیمی عزیز! دلم برای مهربانی های تو تنگ شده است و دلم برای به یاد خدا بودن تو پرپر می زند! اگر چه سفارش های تو را که همیشه به من می فرمودی: بعد از رفتن من مبادا احساس تنهایی کنی و صبر پیشه کنی که خدا صابران را دوست دارد را اصلاً فراموش نکرده ام!
حجت عزیز! حالا دیگر جنگ تمام شده است، تعدادی از هم رزمانت که با تو بر خاک های جنوب به سجده عشق، پیشانی ساییده بودند از سفر بازگشتند اما گویا تقدیر آن است که من، هم همسر *1 مفقودالاثر بمانم و هم دختر مفقودالاثر*2 !
خیلی ها با دو چشمان خود انتظار یک نفر را می کشند اما من با دو چشمانم که حالا دیگر اشکی برایش نمانده انتظار دو نفر را می کشم. یعنی بابا و تو!
بابای عزیزم و آقا حجت دلاور! به هر دوی شما می گویم: خیالتان راحت باشد. هرگز از هیچ چیز و هیچ کس گلایه ای نداریم چون شما را قربانیان راه خدا می دانیم و مطمئن هستیم که با خوب کسی معامله کردیم! خریدار شما خدا بود و بس!
این ها را گفتم امّا قلب کوچک من هم چون از جنس ماده است و برای ماده ظرفیتی محدود قائل شده اند، چه کنم که آسمان دلم ابری است! بگذارید با همین کتیبه ها، ابرهای باران زای دلم را از آسمان وجودمان بزداییم. بابای عزیزم و یار دلبندم حجت جان! گاهی اوقات آن قدر نبودتان در من اثر می کند که با خود می گویم ای کاش قطره آبی بودم و به هور ملحق می شدم تا از آنجا سراغتان را بگیرم، بگویم که امان از فراق و امان از جدایی!
حجت جان! تو رفتی و آن چه که برایم باقی گذاشتی، گل واژه های خاطراتت هست که تسلای دلم می باشد اگر چه هنوز رفتنت را باور ندارم و هر روز تنگ غروب، نگاهم را به در خانه می دوزم که شاید تو را با آن لبخند همیشگی ات ببینم که از غربت درآمدی و پای بر عمق وجودم گذاشتی.
به امید روزی که بیایی
همسر چشم انتظارت ...
پی نوشت :
*1:پیکرسردار شهید حجت الله نعیمی سالها در مناطق عملیاتی باقی ماند تا اینکه توسط گروه تفحص شهدا در عقبه جزیره مجنون شناسایی شد و به زادگاهش "آمل" انتقال یافت. پیکر مطهر این سردار شهید چون گمنام بود غریبانه تشییع و به خاک سپرده شد.
*2: شهیدحاج عزیز اللّه باقری پدر همسر مکرمه شهید، همزمان با عملیات کربلای 1 در یک عملیات ایذایی درهور العظیم به شهادت رسیدو مفقودالاثر شد.
روحشان شاد و یادشان گرامی
منبع:تبیان
باز امواج ملائک به تلاطم آمد
استخوانهای تو بر شانه مردم آمد
از حضور تو تمام سحر آکنده شده است
بوی گل در همه باغ پراکنده شده است
یــــادشــــون بــخـــیــر
ولادت با سعادت حضرت بقیة الله امام مهدی (عج) بر همه ی عموم شیعیان به خصوص ایرانیان گرامی باد .
الســــلام علیـــــــک یـــــا سیــــدالشــــــهدا
رزمندگان و عزیزانی که این مطلب را می خوانید سلام انسا الله در هر کجای این جهان هستید همیشه سالم و تن درست باشید.عزیزان امروز روز میلاد با سعادت منجی عالم بشریّت حضرت مهدی (عج) است انشا الله این روز برای شما روز خوب و فرخنده ای باشد.
کاربران عزیز امروز روز میلاد باسعادت آقا ولیعصر است بیاید با خود و شهدا پیمانی ببندیم تا دیگر این شهدا و امامان رو از یاد نبریم، این شهدایی که هشت سال پای آرمان های نظام مقدس جمهوری اسلامی ایستادند و از آن دست بر نداشتند، این شهدای دانش آموزی که به صورت وحشیانه به شهادت رسیدند اما به ما فهماندند که نباید از این رهبر و ولایت دست برداریم و از آن پشتیبانی کنیم ، که در این مورد حضرت آقا هم فرمودند که:پشتیبان ولایت فقیه باشید که به شما آسیبی نرسد. رزمندگان عزیز این شهدا بودند که با ریختن خون مبارک خود به ما فهموندند که ما می توانیم در مقابل آمریکا به ایستیم حتی با تحریم هایشان...
با تشکر فرماندهی جبهه مجازی محمدعراقی
***عزیزان برای دیدن عکس های نیمه ی شعبان به ادامه ی مطلب مراجعه فرمایند.***
[ ادامه مطلب ]
بازی Assassin Creed Revelation یا آدمکشان بیرحم در واقع اساسین بر گرفته از نام حشاشین می باشد که یک اسم عربی است و در فارسی آنان را با نام حشاشیون می شناسیم، این گروه در سال ۱۰۹۲ تا ۱۲۹۶ میلادی موجودیت داشته اند و از سر دسته آن ها می توان به حسن صباح اشاره کرد که به وسیله او توانستند خیلی از سرزمین های فارس را در زمان اسماعیلیان تحت سلطه خود قرار دهند. در واقع Assassinها قاتلانی فاقد عاطفه و بی رحم هستند که به هیچ کسی رحم نخواهند کرد. تیغ های مخفی را بیرون بکش و بدون هیچ رحمی دشمنان را نابود کن…! شاید جمله ای بهتر از این برای عنوان Assassin's Creed به ذهن نیاید عنوانی که با ساخت آن یک شیوه مبارزاتی جدید را برای هواداران خود به وجود آورد و یوبی سافت سعی کرد تا با ساخت نسخه هایی از این بازی کمی مخاطبان را با نام Assassin آشنا کند.
***کاربران عزیز برای دانلود بازی و دیدن عکس های بازی به ادامهی مطلب مراجعه فرمایید.***
[ ادامه مطلب ]
این بازی یک بازی اکشن و ماجراجویانه می باشد . در این بازی ، پلیر در نقش یک سرباز می باشد که با زامبی ها درگیر می شود و باید 30 روز را در حال نبرد و دفاع از جان خود مقابل آن ها بپردازد . شما در روز می توانید خود را تقویت کنید و سلاح های خود را افزایش دهید چرا که شب نبرد سختی پیش رو دارید.
***کاربران عزیز برای دانلود بازی و دیدن عکس های بازی به ادامهی مطلب مراجعه فرمایید.***
[ ادامه مطلب ]نسخه سوم بازی یکی از زیباترین بازی های رایانه ای به شمار می رود.انصافا شاهزاده ایرانی 3 صحنه هایی را با خود به هماره دارد که من به شخصه در بازی نظیر آن ندیده ام.این بازی محصول سال 2005 است و در آن زمان یکی از بهترین و زیبارتین بازی های همان سال شناخته شود و توانست جوایز متعددی را از آن خود کند.بازی از هر لحاظ پیشرفت قابل توجهی داشته نظیر گرافیک بسیار عالی کار شده و واقعا صحنه های بکری را برای شما به وجود خواهد آورد.محیط بازی را شاید بتوان گفت بهترین رکن بازی محسوب می شود به این دلیل که شهر بابل مکانی است که بازی در آن اتفاق می افتد و شما به طور کامل با جزییات شهر و عظمت ایران باستان آشنا خواهید شد.همیشه آخرین نسخه یک بازی سه گانه سازندگان از هر تلاشی فرو نمی گذارند تا یک اثر ناب را خلق کنند که باید گفت در این امر بسیار موفق بوده اند.شما در بازی یک همراهم خواهد داشت که در ادامه بازی به شما اضافه می شود و کمک های موثری را ایفا می کند.امکانات بازی بسیار زیاد است نظیر فنون جنگی که هرچه جلوتر میروید بیشتر فنون را فرا خواهید گرفت که تعداد آن ها از انگشتان دست هم فراتر می رود. داستان قسمت سوم از اين قرار است که وقتي شاهزاده به شهر مي رسد متوجه مي شود که شهر غرق در آتش است. در نزديکي شهر کشتي شاهزاده مورد حمله قرار مي گيرد و کشتي غرق مي شود و سربازاني که Babylon را تصرف کرده بودند Kaileena را با خود مي برند. شاهزاده به کمک او مي شتابد اما Vizier (عامل تمامي اين مشکلات) که قول قدرت را داده است Kaileena را مي کشد و به موجودي جاودانه تبديل مي شود و شن هاي زمان مجددا آزاد مي شوند. در اين گير و دار خنجر زمان (The Dagger of Time) به دست شاهزاده مي افتد و به صورت ناگهاني خود شاهزاده هم تبديل به يک نيمه Sand Creature مي شود که فقط شکل و شمايل او عوض شده ولي عقل او سر جايش است. شاهزاده تصميم مي گيرد تا همه چيز را درست کند و شهر را به حالت اوليه ي خود در بياورد ولي ...
بابل شهر خاطره ها در حال سوختن است و تنها کسی که می تواند شهر را نجات دهد شاهزاده است.کاملا مشخص است که سازندگان بازی چقدر به داستان و شهرهای مهم ایران اهمیت می دهند و با ظرافت خاص خود به طراحی آن می پردازند.به جرات بگم بزرگترین شرکت سازنده بازی های تاریخی ubisoft است که به تازگی فرقه اسسین را روانه بازار کرد که از لحاظ طراحی محیط سرامد تمام بازی های هم نسل خود به شمار می رود.
***کاربران عزیز برای دانلود بازی و دیدن عکس های بازی به ادامهی مطلب مراجعه فرمایید.***
[ ادامه مطلب ]
بازی Assassin's creed 3یه بازی به سبک اکشن و ماجرایی میباشد. کانر -شخصیت اصلی بازی - فرزند مادری سرخ پوست و پدری انگلیسی است. بازیکن کودکی کانر را در آستانه نبردهای آمریکا تجربه خواهد کرد. فردی که با نابودی قبلیه برخلاف اتزیو، که قدم در راه انتقام جویی گذاشت، اهدافی عدالت خواهانه دارد. در بازی 3 دهه از زندگی کانر را تجربه خواهید کرد. تیم توسعه بازی با حذف برخی قابلیت های اضافی و جایگزینی آنها با عوامل جدید قصد تغییر روند بازی و سرعت بخشیدن به آن را دارد. سیستم هدف گیری بازی از حالت دستی به خودکار تغییر یافته و بهمراه آن دوربین بازی حالت سینمایی تری پیدا کرده به شکلی که در نبرد های تن به تن دوربین حالتی شبیه بازی های مبارزه ای پیدا می کند سیستم مبارزه طوری طراحی شده که بازیکن به صورت متداوم در حال حرکت و جنب و جوش باشد. مثلا وقتی در تعقیب هدفی هستید دیگر نیازی به توفق برای کشتن محافظانش نیست و می توانید به طور همزمان با مبارزه به تعقیب هدف خود بپردازید. همچین کانر می تواند از ترکیب چاغو و تبر و سلاح گرم و حتی از سیستم اختفای خود استفاده کند سیستم انیمیشن های بازی و گشت گذار در محیط گسترش یافته و کانر علاوه بر حرکت بر روی دیوار ها و پشت بام ها می تواند از درختان و دیگر عوامل طبیعی به نفع خود استفاده کند.
***کاربران عزیز برای دانلود بازی و دیدن عکس های بازی به ادامهی مطلب مراجعه فرمایید.***
[ ادامه مطلب ]
Gear Jack از جدیدترین بازیهای پلاتفرمر و کم حجم است که با خلاقیت و نوآوری فروان طراحی شده و گیم پلی بسیار معتاد کننده و جذابی دارد. در این بازی باید جک را که یک ربات است یاری کنید تا بتواند از فضاپیمایی کاملا اتوماتیکی که توسط انسان ساخته شده فرار کند. این فضاپیما به سمت یک سیاه چاله در حرکت است و رباتهای خدمه این فضاپیما هنگ کرده اند و تنها رباتی که سالم مانده جک است. بازی دارای 30 مرحله منحصر به فرد است که خطرات مختلفی در طول هر مرحله جک را تهدید میکند و گیم پلی بازی در پیشروی و پرش از موانع مختلف و خطرات خلاصه میشود.
***کاربران عزیز برای دانلود بازی و دیدن عکس های بازی به ادامهی مطلب مراجعه فرمایید.***
[ ادامه مطلب ]
iBomber Defense ترکيبي از يک بازي دفاعي کلاسيک، بازي اکشن و استراتژيک مي باشد. در محيط بازي، بايد با بکارگيري انواع سلاح هاي سنگين و تاکتيک هاي دفاعي، به مقابله با دشمناني که قصد حمله به پايگاه شما را دارند، بپردازيد و براي اين کار شما سلاح هايي مانند اسلحه هاي ماشيني سريع، مواد منفجره و توپ خانه هاي ضد هوايي را در اختيار خواهيد داشت. شما مي توانيد از ميان حالت هاي بازي Quick و Campaign و همچنين ميدان نبرد را از ميان گزينه هاي: جنگ در سراسر شمال آفريقا، اروپا و يا روسيه، به عنوان نيروهاي متفقين يا نيروهاي متحدين، يکي را انتخاب کرده آنگاه موقعيت دفاعي خود را تشکيل داده و براي حمله آماده شويد. iBomber Defense مي تواند به عنوان يک بازي استراتژيک ساعت ها شما را سرگرم کند. بازي طوري طراحي شده است که بيشتر کار شما با ماوس خواهد بود، با مشاهده دشمن ابتدا بايد روي سلاح مورد نظرتان کليک کنيد و سپس آن را در هر مکان دلخواهي از محيط بازي قرار داده و شروع به تيراندازي کنيد.
ويژگي هاي بازي iBomber Defense:
- 22 مرحله چالش برانگيز و منحصر به فرد
- بکارگيري سلاح هاي متنوع
- امکان بکارگيري انواع حمله هاي زميني، مخرب و عقب نشيني
- انتخاب از ميان 3 سطح از دشواري براي بازي
- گرافيک زيبا و طراحي منحصر به فرد
- و ...
***کاربران عزیز برای دانلود بازی و دیدن عکس های بازی به ادامهی مطلب مراجعه فرمایید.***
[ ادامه مطلب ]Anomaly 2 عنوان يک بازي استراتژيکي real-time مي باشد. داستان بازي در سال 2018 در حال جريان است ، جايي که بيگانه ها با ماشين آلات خود قصد تخريب زمين را دارند و نسل بشر در خطر انقراض قرار دارد . شما مي بايست با کاروان خود به مبارزه با بيگانگان بپردازيد . شما به عنوان فرمانده گروه را رهبري خواهيد کرد که نام شما Yukon مي باشد. با تاکتيکي هاي تيمي برج هاي بيگانه ها را نابود کنيد که بازي قابليت درگيري تک و چند نفره را به شما مي دهد.
***کاربران عزیز برای دانلود بازی و دیدن عکس های بازی به ادامهی مطلب مراجعه فرمایید.***
[ ادامه مطلب ]عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
»پکیج های تصفیه فاضلاب | 1 | 668 | sakbari |
»درگیریهای شدید در حومه«حمص» و هلاکت دهها داعشی + نقشه | 0 | 1397 | mehran19 |
»هفت قانون طلایی بقای عشق | 0 | 1844 | admin |
»آشنایی با «فجر» جدیدترین و مدرنترین اسلحه تهاجمی ساخت ایران +عکس | 0 | 1945 | admin |
»کشور تروریست پروری که خود طعمه تروریسم شد+ تصاویر | 0 | 1782 | admin |
»آشوب و فتنه گری جدید جریان صادق شیرازی بر علیه جمهوری اسلامی ایران +تصاویر | 0 | 1765 | maryam |
»تانکهای قدرتمند جهان در یک نگاه+تصاویر | 0 | 1759 | milad225 |
»سپاه پاسداران ایران پهپادهایی با برد ۳۰۰۰ کیلومتر دارد | 0 | 1649 | maryam |
»روایتی تصویری از ۶۹ مورد ظلم «جنایتکار بزرگ» در حق مردم جهان | 0 | 1599 | admin |
»یک عکس از شهید حسین مریدی زاده | 0 | 1687 | admin |