طنز های جبهه
شهدای دانش آموز میانه

نرم افزار اندروید شهدای دانش آموز میانه

.::. نرم افزار اندروید (apk) جبهه مجازی .::.

    http://up.gebhemajazi.ir/view/550848/3834793128.gif

    بر روی عکس کلیک کنید...


    دانلود مستقیم با استفاده از کد QR

    http://up.persianscript.ir/uploadsmedia/2f99-index.png

لوگوی حمایتی جبهه مجازی

همسنگران جبهه‌ مجازی

    http://up.gebhemajazi.ir/view/584406/logoo-4.jpg

    http://up.gebhemajazi.ir/view/584415/%D9%84%DB%8C%D8%AF%D8%B1.jpg

    http://up.gebhemajazi.ir/view/584471/%D8%B3%D9%BE%D8%A7%D9%87%20%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7.jpg

    http://up.gebhemajazi.ir/view/584405/logoo-1.jpg

    http://up.gebhemajazi.ir/view/584413/%D8%B9%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86.jpg

    http://up.gebhemajazi.ir/view/584411/%D8%B9%D9%84%D9%82%D9%85%D9%87.jpg

    http://up.gebhemajazi.ir/view/584414/%D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%AF%20%D9%85%D9%87%D8%AA%D8%A7%D8%A8.jpg

    http://up.gebhemajazi.ir/view/584410/%D8%B9%D8%B7%D8%B1%20%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%84%D8%A7.jpg

    http://up.gebhemajazi.ir/view/584409/%D8%AE%D8%A7%DA%A9%D8%B3%D8%AA%D8%B1.jpg

    http://up.gebhemajazi.ir/view/584417/%D9%85%D8%B9%D8%A8%D8%B1%20%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%A8%D8%B1%DB%8C%20%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%B1%D8%A7%D9%86.jpg

    https://rozup.ir/view/3317505/akbarnaseri.png


.::.ابزار های جبهه مجازی.::.


    ساعت جبهه


کلیپ‏‏‎منتخب‎جبهه



    http://up.gebhemajazi.ir/view/1501498/%D8%AA%D9%88%D8%AC%D9%87-%D8%AA%D9%88%D8%AC%D9%87.gif

     

درباره سایت

Profile Pic
*بسم الله الرحمن الرحیم* بسم رب الشهدا والصدیقین* من محمد عراقی زرنقی فرماندهی اولین جبهه مجازی میانه (مدیرسایت) یا سایت شهدای دانش آموز میانه هستم.

آمار سایت

  • افراد آنلاین : 3
  • بازديد امروز : 156
  • بازديد ديروز : 204
  • آي پي امروز : 65
  • آي پي ديروز : 74
  • ورودی امروز گوگل : 0
  • ورودی گوگل دیروز : 1
  • بازديد هفته : 156
  • بازدید ماه : 4,722
  • بازدید سال : 28,167
  • كل بازديدها : 2,088,066
  • ای پی شما : 18.116.21.109
  • مرورگر شما : Safari 5.1
  • سیستم عامل :
  • كل کاربران : 86
  • كل مطالب : 739
  • كل نظرات : 125
  • امروز : دوشنبه 31 اردیبهشت 1403

اطلاعات کاربری

عضو شويد
فراموشی رمز عبور؟



عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد

آخرین عناوین

http://up.gebhemajazi.ir/view/2010035/%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D9%86%D9%87%20%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%B1%D9%88%DB%8C%20%D9%85%DB%8C%D8%B2_%D8%B9%DA%A9%D8%B3.pngدانلود آهنگ گزینه های روی میز کاری از گروه موسیقی هاتف
این موسیقی که در اصل کاری از حامدزمانی عزیز خواننده موسیقی ارزشی کشور عزیزمون هستش

این بار با خوانندگی سه نفر از بچه های گروه موسیقی هاتف دیروز درتاریخ 1395/09/29 رونمایی شد.


 ***جهت دانلود موسیقی به پشت خاکریز مراجعه بفرمائید.***

[ ادامه مطلب ]

http://up.gebhemajazi.ir/view/1093146/Demo%20Veladat%20E.Sadegh&H.mohammad.jpgگلچینی از بهترین مدیحه‌سرایی‌ و مولودی‌خوانی مداحان شناخته شده اهل بیت(ع) را در وصف پیامبر مهربانی‌ها و امام جعفر صادق(ع) بشنویدو دانلود کنید.

پیام فرماندهی جبهه مجازی:خجسته میلاد باشکوه پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی (ص) و امام جعفر صادق را برای شما رزمندگان جبهه مجازی تبریک می گوییم.

ان شاءالله روزهایتان شاد باشد و خندان باشین
یازهرا یازهرا یازهرا

 


***جهت دانلود به پشت خاکریز مراجعه بفرمائید.***

 

[ ادامه مطلب ]

 

http://up.saralah.tk/up/mohammadaraghi/Pictures/209933_781.jpg

 

 

کی با حسین کار داشت؟

یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود، اشک عراقی ها را در آورده بود و با سلاح دوربین دار مخصوصش، چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقی ها، چه می کرد! با راول بلند شد و فریاد زد: »ماجد کیه؟« یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود، سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت :»منم«! ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد: »یاسر کجایی« و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت! چند بار این کار را کرد؛ تا این که به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم برخورد. او فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد پرید رو خاکریز و فریاد زد: »حسین اسم کیه«؟ و نشانه رفت؛ اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دل خوری از خاکریز سر خورد پایین. یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد: »کی با حسین کار داشت«؟ جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت: »من«! ترق! جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو، خودش را در آن دنیا دید!

 

منبع:سایت شهدای دانش آموز میانه

http://up.saralah.tk/up/mohammadaraghi/Pictures/12414124.png


 

محمد گاوی:

 روزی یکی از برادران اسیر در اردوگاه موصل مورد هجوم وحشیانه سرباز عراقی به نام محمد قرار گرفت. برادر کتک خورده ناخودآگاه و با لحنی تند به سرباز عراقی گفت: «مگر گاوی؟!» سرباز عراقی که معنی لغت «گاوی» را نفهمیده بود، پرسید: گاوی یعنی چه؟ برادر اسیرمان نیز در جواب این پرسش غیر منتظره سرباز عراقی گفت: سیدی (یعنی آقای من) در ایران به انسان با شخصیت و قدرتمند این لقب را می‌دهند. سرباز عراقی بدون اینکه از این توضیح، مشکوک شود، با خوشحالی و تکبّر، بادی به غبغب انداخت و او را رها کرد! فردای آن روز وقتی یکی دیگر از برادران او را به نام سید محمد صدا زد، سرباز عصبانی شد و با خشونت گفت: «سید محمد گاوی، فهمیدی؟» آن بنده خدا هم که از کل ماجرا بی خبر بود، با تعجب گفته او را تأیید و تکرار کرد. و از آن به بعد لقب «محمد گاوی» رسماً بین برادران (در مورد آن شخص) رواج یافت.

 


http://up.saralah.tk/up/mohammadaraghi/Pictures/6249147.jpg

http://up.saralah.tk/up/mohammadaraghi/Pictures/lpbz4t9htgs3ho7fy7tp.jpg

 

الله بندسی:

 توی جاده منتظر ماشین نشسته بودم هر ماشینی رد میشد دست بالا می کردم که نگه داره اما نگه نمی داشتند.گرم بود و از سر و صورتم بد جور عرق میریخت. بالاخره یه تویوتا نگه داشت و سوار شدم و شروع کردم به نق زدن ، آروم که شدم راننده ازم پرسید کجا میری؟

 گفتم: نقاشمو برای کشیدن عکس شهداء اومدم.

 خیلی مهربون بود ، گفت: میرسونمت به پادگان، خلاصه حسابی با هم گفتیم و خندیدیم تا به در پادگان رسیدیم داخل رفتیم و منو گذاشت دم در ساختمان فرهنگی موقع خدا حافظی ازش پرسیدم: راستی اسمتو بهم نگفتی؟گفت: الله بندسی .گفتم: یعنی چی؟ گفت: به زبون ترکی یعنی:بنده خدا.

 چند روز بعد یکی از رفقاء که فرمانده گردان بود به دیدنم اومد و گفت برای نهار میره ساختمان فرمانده ای،از من هم خواست باهاش برم تا به فرماند لشگر حاج مهدی باکری معرفیم کنه،منم از خدا خواسته قبول کردم.

 ظهر شد و رفتیم برا نهار که دیدم الله بندسی دم در ایستاده و به مهمونا خوش آمد،میگه، تا دیدمش رفتم جلو و بغلش کردم و یه چاق سلامتی گرم و محکم زدم پشتش و گفتم:بی معرفت دیگه سراغ ما نمی آی و خلاصه کلی گله گزاری کردم.

 اونم تو جواب عذر خواهی کرد و منو به داخل اتاق دعوت کرد.

 در همین حین متوجه دوستم که فرمانده گردان بود شدم که حسابی رنگ از رخسار نازش پریده بود،گفتم: خوب فرمانده لشگر رو بهم نشون بده.

 با صدائی که دلخوری و ترس و ملامت داشت گفت:همونی که زدی پشتش فرماند لشگر حاج مهدی باکری بود.

 تا اینو گفت جاخوردم و هم تعجب کردم که فرمانده لشگر اینقدر متواضع و با گذشت؟!!!و هم خجالت کشیدم که اینطور رفتار کردم.